کد مطلب:2517 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:452

درس پنجم
معتزله 3





افكار و آراء معتزله





آنچه در دو درس گذشته گفتیم به اصول مكتب معتزله مربوط بود . ولی

همچنانكه اشاره كردیم معتزله مسائل زیادی طرح كردند و از آنها دفاع

نمودند . برخی از این مسائل به الهیات مربوط می شود و برخی به طبیعیات و

برخی به اجتماعیات و برخی به انسان . مسائل الهیات بعضی مربوط است به

امور عامه و بعضی به الهیات بالمعنی الاخص . البته مقصد و مقصود اصلی

معتزله مانند سایر متكلمین مسائل الهیات بالمعنی الاخص است كه در حوزه

عقاید دینی قرار دارد . مسائل امور عامه از باب مقدمه است . همچنانكه

بحث در طبیعیات نیز برای متكلمین جنبه مقدمی دارد . یعنی متكلمین از

این جهت بحث در طبیعیات بحث می كنند كه راهی برای اثبات یك اصل دینی

باز نمایند و یا راه حلی برای یك اشكال پیدا

كنند . ما در اینجا فهرست وار به پاره ای از آنها اشاره می كنیم و از

الهیات آغاز می كنیم :

الف . توحید صفاتی

ب . عدل

ج . مخلوق بودن كلام خدا ( كلام صفت فعل است نه صفت ذات ) .

د . افعال الله معلل به اغراض است ( هر كار خدا برای یك فایده و

نتیجه است ) .

ه . مغفرت بدون توبه ناممكن است ( اصل وعد و وعید ) .

و . قدیم منحصر به خداوند است . ( در این عقیده فقط فلاسفه مخالفند ) .

ز . تكلیف مالایطاق محال است .

ح . افعال بندگان به هیچ وجه مخلوق خدا نیست ، و مشیت الهی به افعال

بندگان تعلق نمی گیرد .

ط . عالم حادث است ( در این عقیده نیز فقط فلاسفه مخالفند ) .

ی . خداوند نه در دنیا و نه در آخرت دیده نمی شود .



طبیعیات





الف . جسم مركب است از ذرات لایتجزی .

ب . بو ، عبارت است از ذراتی كه در فضا پخش می شود .

ج . طعم ، جز ذرات كه بر روی ذائقه اثر می گذارد نیست .

د . روشنایی ، ذراتی است كه در فضا پخش می شود

ه . تداخل اجسام در یكدیگر محال نیست ( این عقیده به بعضی از معتزله

منسوب است ) .

و . طفره محال نیست ( این عقیده نیز منسوب به بعضی از معتزله است ).



مسائل انسان





الف . انسان ، آزاد و مختار است نه مجبور ( این مسأله و مسأله خلق

افعال و مسأله عدل الهی به هم مربوط اند ) .

ب . استطاعت ( انسان قبل از هر فعلی قدرت فعل و ترك آن را دارد ) .

ج . مؤمن قادر بر كفر است و كافر قادر بر ایمان است .

د . فاسق نه مؤمن است و نه كافر .

ه . عقل پاره ای از مسائل را مستقلا ( بدون نیاز به راهنمایی قبلی شرع )

درك می كند .

و . در تعارض حدیث با عقل ، عقل مقدم است .

ز . قرآن را با عقل می توان تفسیر كرد .



مسائل اجتماعی و سیاسی





الف . وجوب امر به معروف و نهی از منكر ، هر چند مستلزم قیام به

سیف باشد .

ب . امامت خلفای راشدین به ترتیبی كه واقع شده صحیح بوده است .ج . علی ( ع ) از خلفای پیش از خودش افضل بوده است ( این ، عقیده

بعضی از معتزله است نه همه آنها . قدمای معتزله به استثناء واصل بن عطا

ابوبكر را افضل می دانستند ولی متأخرین آنها غالبا علی ( ع ) را افضل

می دانستند ) .

د . نقد صحابه پیغمبر و بررسی كارهای آنها جایز است .

ه . تحلیل روش سیاسی عمر و روش سیاسی علی ( ع ) و مقایسه میان آنها .

اینها كه گفته شد نمونه ای است از مسائلی كه معتزله طرح كرده اند و

البته مسائل دیگر نیز غیر این مسائل طرح كرده اند . در برخی از این مسائل

، معتزله فقط با اشاعره طرف بوده اند و در بعضی با فلاسفه و در بعضی با

شیعه و در بعضی با خوارج و در بعضی با مرجئه .

معتزله هیچ گاه تسلیم فكر یونانی نشدند و فلسفه یونان را كه مقارن با

طلوع و اوج معتزله وارد دنیای اسلامی شد به طور در بست نپذیرفتند ، بلكه

با كمال شهامت در رد فلسفه و فلاسفه كتاب نوشتند ، و آراء خود را ابراز

داشتند . ستیزه متكلمین با فلاسفه ، هم به سود كلام تمام شد و هم به سود

فلسفه ، یعنی هر دو علم را جلوتر برد و در آخر كار آنچنان آن دو را به

یكدیگر نزدیك كرد كه جز در مسائل معدودی اختلاف نظر باقی نماند . توضیح

این مطلب كه كلام چه خدماتی به فلسفه كرد و فلسفه چه خدماتی به كلام كرده

است و اساسا تفاوت اساسی فلسفه و كلام چیست از عهده این درسها خارج

است .

سیر تحولی و تاریخی





بدیهی است كه همه این مسائل ، همزمان و به وسیله یك فرد طرح نشده اند

، تدریجا و به وسیله افراد گوناگون پدید آمده و موجب توسعه علم كلام

گردیده اند .

در میان مسائل نامبرده ، ظاهرا قدیمترین آنها مسأله جبر و اختیار است

كه البته معتزله طرفدار اختیار بودند . و مسائل جبر و اختیار مسأله ای

است كه در قرآن طرح شده است ، یعنی قرآن این مطالب را به گونه ای طرح

كرده است كه اندیشه ها را بر می انگیزد .

زیرا از طرفی در برخی آیات تصریح شده كه انسان مختار و آزاد است و

هیچ گونه جبری در كار نیست ، و از طرف دیگر در برخی آیات تصریح شده

است كه همه چیز به مشیت و اراده خدا است .

اینجا این توهم پدید آمده است كه این دو تیپ آیات باهم منافی است .

لهذا بعضی آیات اختیار را تأویل كردند و قائل به جبر شدند ، و بعضی

آیات مشیت و اراده ( قضا و قدر ) را تأویل كردند و قائل به اختیار شدند

. و البته گروه سومی هم هستند كه هیچگونه تناقض و تنافیی میان این دو

دسته آیات نمی بینند ( 1 ) . به علاوه در كلمات علی علیه السلام بحث جبر و

اختیار زیاد مطرح شده است . علیهذا طرح بحث جبر و اختیار مقارن است با

خود اسلام . اما گروه بندی مسلمین و صف آرایی آنها در مقابل یكدیگر و

منقسم شدن



پاورقی :

. 1 در كتاب " انسان و سرنوشت " به تفصیل در این موضوع بحث

كرده ایم .







به دو گروه : جبری و غیر جبری ، در نیمه دوم قرن اول صورت گرفت .

می گویند فكر اختیار اولین بار وسیله غیلان دمشقی و معبد جهنی تبلیغ شد .

بنی امیه مایل بودند كه فكر جبر در میان مردم تبلیغ شود زیرا از این فكر

استفاده سیاسی می بردند . بنی امیه در زیرا این سرپوش كه همه چیز از

ناحیه خدا است : آمنا بالقدر خیره و شره حكومت ظالمانه و تحمیلی خودشان

را توجیه می كردند . لهذا هر فكر مبنی بر اختیار و آزادی بشر را سركوب

می كردند و به همین جهت غیلان دمشقی و معبد جهنی كشته شدند . در آنوقت

طرفداران اختیار به نام قدریه خوانده می شدند ( 2 ) .

البته مسأله " كفر فاسق " قبل از مسأله جبر و اختیار موضوع بحث و

گفتگو واقع شد ، زیرا این مسئله وسیله خوارج در نیمه اول قرن اول هجری

مقارن با خلافت علی علیه السلام مطرح شد ، ولی خوارج به صورت كلامی از

نظریه خود دفاع نمی كردند ، و تنها موقعی كه در میان معتزله طرح شد و

موجب پیدایش نظریه " منزله بین المنزلتین " گشت رنگ كلامی به خود

گرفت .

مسأله جبر و اختیار ، به نوبه خود مسائل : عدل ، حسن و قبح ذاتی و عقلی

، معلل بودن افعال باری به اغراض ، محال بودن تكلیف مالایطاق و امثال

اینها را به دنبال خود آورد .

در نیمه اول قرن دوم هجری مردمی به نام " جهم بن صفوان " عقاید خاصی

درباره صفات خداوند ابراز داشت . مورخان ملل و نحل مدعیند كه مسأله

توحید صفاتی یعنی اینكه صفات خداوند مغایر با ذات نیست كه معتزله

اختصاصا آن را " اصل توحید " می خوانند و



پاورقی :

. 2 رجوع شود به كتاب " انسان و سرنوشت " .





همچنین مسأله نفی تشبیه ، یعنی اینكه خداوند به هیچ وجه شبیه مخلوقات

نیست ( اصل تنزیه ) اولین بار وسیله جهم بن صفوان ابراز شد و پیروان او

را جهمیه نامیدند . معتزله همچنانكه در عقیده اختیار پیرو قدریه شدند ،

در عقیده توحید و تنزیه پیرو جهمیه شدند . خود جهم بن صفوان جبری بود .

معتزله عقیده جبری جهم را نپذیرفتند ولی عقیده توحیدی او را پذیرفتند .

علیهذا معتزله در دو اصل اساسی اصول پنجگانه خود یعنی اصل توحید و اصل

عدل بنابر این نقلها تابع دو فرقه دیگر بودند ، اصل توحید را از جهمیه

اقتباس كردند و اصل عدل را از قدریه ، بلكه در حقیقت مكتب معتزله تحول

یافته و تكامل یافته قدریه و جهمیه است .

رأس معتزله و آن كسی كه اعتزال به صورت یك مكتب با دست او پایه

گذاری شد " واصل بن عطاء غزال " است ، كه در پیش گفتیم كه واصل شاگرد

حسن بصری بود و در یك جریان از حوزه درس او جدا شد و حوزه مستقلی تشكیل

داد و بدین مناسبت حسن گفت : " اعتزل عنا " یعنی از ما جدا شد .

معروف و مشهور است كه به همین مناسبت بود كه پیروان او " معتزله ة

نامیده شدند . ولی بعضی دیگر معتقدند كه علت این نامگذاری چیزی دیگر

است : كلمه معتزله ابتداء به گروهی گفته شده كه در جریان جنگ جمل و

صفین روش بی طرفی و كناره گیری را انتخاب كردند ، مانند سعد بن

ابی وقاص و زید بن ثابت و عبدالله بن عمر . بعدها كه مسأله كفر و ایمان

فاسق وسیله خوارج طرح شد و مسلمین دو دسته شدند ، گروهی راه سومی انتخاب

كردند و آن كناره گیری و بی طرفی بود . یعنی همان روشی

كه امثال سعد بن ابی وقاص در سیاست و مسائل حاد اجتماعی زمان خود پیش

گرفتند ، اینها در یك مسأله فكری پیش گرفتند . از اینرو به اینها نیز

" معتزله " گفته شد یعنی " بی طرفها " و بعد این نام برای اینها باقی

ماند .

واصل در سال 80 هجری متولد شده و در سال 131 هجری درگذشته است .

بحثهای او محدود بوده به مسأله نفی صفات ، اختیار ، منزلة بین المنزلتین

، وعد و وعید ، و اظهار نظر درباره بعضی از اختلافات صحابه .

پس از واصل ، نوبت به عمرو بن عبید رسید . عمرو برادر زن واصل است و

نظریات واصل را توسعه داد و تكمیل كرد . پس از عمرو ، ابوالهذیل علاف و

ابراهیم نظام ظهور كردند .

ابوالهذیل و نظام هر دو از شخصیتهای بارز معتزله به شمار می آیند . كلام

، وسیله این دو نفر رنگ فلسفی گرفت . ابوالهذیل كتب فلاسفه را مطالعه

می كرد و بر آنها رد می نوشت . نظام نظریات خاصی در طبیعیات آورد ، و هم

او بود كه نظریه ذره ای بودن جسم را ابراز داشت . ابوالهذیل و نظام هر دو

در قرن سوم هجری در گذشته اند . به احتمال قوی ، ابوالهذیل در سال 235 و

نظام در سال 231 در گذشته است .

جاحظ ، ادیب و نویسنده معروف ، صاحب كتاب " البیان والتبیین " كه

در قرن سوم هجری می زیسته است یكی دیگر از شخصیتهای بارز معتزله است .

معتزله در دوره بنی امیه با دستگاه حكومت روابط خوبی نداشتند ، در

اوایل بنی العباس حالت بی طرفی به خود گرفتند ولی در

عصر مأمون كه خود اهل فضل و علم و ادب و فلسفه بود مورد توجه واقع شدند

. مأمون ، و پس از او معتصم ، و پس از معتصم واثق از معتزله سخت

حمایت كردند و این سه خلیفه خود را معتزلی می خواندند .

در همین زمان بود كه بحث داغی بالا گرفت كه دامنه اش در تمام اقطار

كشور عظیم آنروز اسلامی گسترش یافت . و آن اینكه آیا كلام خدا از صفات

فعل است یا از صفات ذات ؟ و آیا كلام خدا حادث است و یا مانند علم

خدا و قدرت و حیات او قدیم است ؟ و در نتیجه آیا قرآن كه كلام خدا است

مخلوق و حادث است یا قدیم و غیر مخلوق ؟ معتزله معتقد بودند كه كلام خدا

مخلوق است ، پس قرآن مخلوق و حادث است و اعتقاد به قدیم بودن قرآن

كفر است . مخالفین معتزله بر عكس معتقد بودند كه قرآن قدیم است و غیر

مخلوق . مأمون به حمایت از معتزله بخشنامه ای صادر كرد كه هر كس معتقد

به قدم قرآن باشد تأدیب شود . افراد زیادی به زندان افتادند و شكنجه

دیدند .

معتصم و واثق نیز روش مأمون را دنبال كردند ، و از جمله كسانی كه در

این دوره به زندان افتادند احمد بن حنبل معروف بود . تا نوبت به متوكل

رسید . متوكل بر ضد معتزله گرایش پیدا كرد و اكثریت مردم با معتزله

مخالف بودند . معتزله و طرفدارانشان منكوب بلكه قلع و قمع شدند . خونها

در این فتنه ریخته شد و خانمانها به باد رفت . مسلمین این دوره را دوره

" محنت " نامیدند .

معتزله پس از این جریان كمر راست نكردند ، میدان برای همیشه به دست

مخالفینشان كه " اهل السنة " و " اهل الحدیث " خوانده می شدند افتاد

. در عین حال برخی شخصیتهای بارز در

دوره های ضعف آنها ظهور كرده اند از قبیل ابوالقاسم بلخی معروف به كعبی

متوفا در 217 و ابوعلی جبائی متوفا در 303 و ابوهاشم جبائی پسر ابوعلی

جبائی و قاضی عبدالجبار معتزلی متوفا در 415 و ابوالحسین خیاط و صاحب بن

عباد و زمخشری متوفا در 583 و ابوجعفر اسكافی .